نویسنده: دکتر طهمورث ساجدی (1)
(از فیلولوژی کشیش‌‌‌ها و خاورشناسان لائیک تا خاورشناسی علمی و زبان‌شناسی)

چکیده

در اروپا فیلولوژی از بدو امر جنبه‌ی علمی نداشت، مضاف بر این که «گرامر عمومی» هم دستاورد چندانی به همراه نداشت و تا حدی موجب رخوت علمی شده و بطرف اروپا محوری حرکت کرده بود. از این رو، فرایند خویشاوندی زبان‌‌ها از طرف بعضی از «اومانیست‌ها» و خاورشناسان جدی گرفته شد. پس از تحقق نظریه‌ی «خویشاوندی زبان‌های هند و اروپایی» در دوره‌ی خاورشناسی لائیک و سپس، ورود فرانتس بوپ آلمانی به صحنه‌ی کار و عمل که «گرامر تطبیقی» را به ارمغان آورد که خاورشناسی جنبه‌ی علمی پیدا کرد، زبانشناسی، بعنوان بزرگترین دستاورد این خاورشناسی نوین، وارد صحنه‌ی کار و تحقیق شد. از این رو، لازم دانسته شد که این فرایند چهار قرنی، طبق ترتیب تاریخی مطالعات شرقی در اروپا بطور اعم و در فرانسه بطور اخص، بررسی شده و به موازات آن جایگاه فرهنگ و تمدن ایران نیز مد نظر قرار گرفته و شناسانده شود.

مقدمه

آنچه که امروز «علم زبان‌شناسی» نامیده می‌شود و موجب تحولات مهمی در دنیا شده، نتیجه‌ی دستاورد بزرگ خاورشناسی علمی در اواسط قرن نوزدهم میلادی بوده است. در واقع از قرن شانزدهم میلادی و اوج مطالعات شرقی توسط علمای الهیات و فیلولوگ‌ها، بحث خویشاوندی زبان‌ها، توسط اومانیست‌‌ها مطرح شد و همه‌ی نگاه‌‌ها به ایران معطوف شد. سرانجام خویشاوندی زبان‌‌ها بطور بارزی در اوایل قرن نوزدهم میلادی توسط خاورشناسان لائیک مورد توجه جدی قرار گرفت. فرانتس بوپ آلمانی، با انتشار گرامر تطبیقی خود، نه فقط «گرامر عمومی» را از صحنه‌ی مطالعات آن عصر خارج کرد؛ بلکه بانی خاورشناسی علمی هم شد و به تبع آن زبان‌شناسی پدید آمد و امروز ما از جایگاه وزین آن اطلاع داریم؛ ولی از جایگاه فرهنگ و تمدن ایران در طول فرایند چهار قرنی و بالندگی آن واقف نیستیم. بررسی حاضر در صدد است تا با، تبعیت از ترتیب تاریخی این فرایند، گاهی در راه شناساندن آن بعمل آورد و برگ زرینی را از خاورشناسی علمی ورق زند.

بحث و بررسی

در شورای جهانی روحانیون که چند صباحی پس از اتمام جنگ‌های صلیبی و در سال‌های 1312-1311م. در شهر وین، (2) واقع در فرانسه، برگزار شد، پاپ کلمان پنجم (3) دستور داد تا کرسی‌های زبان‌های شرقی؛ عربی؛ عبری و کلدانی در دانشگاه‌های مهم اروپا تأسیس شود؛ ولی این امر بخاطر نداشتن اساتیدی که با این زبان‌‌ها آشنایی کافی و وافی داشته باشند، تحقق نیافت (بارتولد، 99:1947). اما در پنجمین شورای جهانی روحانیون که در سال 1512م. در «لاترانِ» (4) رم برگزار شد و در آن بیشتر امپراتوری عثمانی و خطر آن مطرح شد و روحانیون شرقی، همچون «مارونیت‌های» (5) سوری، در آن شرکت داشتند، موقعیتی فراهم شد تا تِزِه آمبرو آز (6) ایتالیایی که کشیش بود از فرصت استفاده کند و زبان‌های شرقی را از آنان فرا گیرد. پاپ لئون دهم، (7) آمبروآز را مأمور تدریس زبان‌های شرقی سریانی و کلدانی در دانشگاه «بولونی» (8) کرد؛ اما با حمله‌ی ارتش فرانسه به این شهر، تمامی آثار، ترجمه‌‌‌ها و وسایل چاپ او منهدم شد و از این رو، وی به ونیز (9) رفت و در آنجا بر حسب اتفاق، با معروفترین فیلولوگ (10) (عالم فقه‌الغه) فرانسوی آن عصر، گیوم پوستِل (11) آشنا شد و با او درباره‌ی ایده‌ی نوشتن رساله‌اش در مورد زبان‌های شرقی به صحبت پرداخت و رساله‌ی فرد را با «عنوان درآمدی بر زبان‌های کلدانی، سریانی، ارمنی و غیره» (12) (1539) منتشر کرد. در واقع او اولین فردی بود که در ایتالیا و حتی در اروپا، رساله‌یی درباره‌ی زبان‌های شرقی نوشت و پوستِل هم، قبل از اینکه مظنون به عقاید انحرافی شود و عمرش را در زندان سپری کند، مأمور تدریس زبان‌های شرقی در «کُلِژ» دو فرانس» (13) شد. در این ایام، اغلب کشیش‌ها، روحانیون و علمای الهیات عنوان فیلولوگ را که تا اواخر قرن هجدهم میلادی رواج داشت براحتی پذیرفته بودند.
شایان توجه است که قبل از انتشار این رساله در ایتالیا، فرانسوای اول، (14) پادشاه فرانسه، در سال 1530 م. دستور تأسیس کلژ دوفرانس را داده بود و در این بنیاد تدریس زبان‌های شرقی جزئی از برنامه‌ی آموزشی آنجا به شمار می‌آمد. بعد‌‌ها این بنیاد آموزشی زبان‌های شرقی را گسترش داد و فیلولوگ‌‌ها نیز آن را به ابزاری مهم برای تحقیقات فیلولوژی خود تبدیل کردند. برغم اینکه در قرن شانزدهم میلادی پاپ با مسائل مهمی همچون «پروتستانیسم» (15) فراگیر و تهدید نظامی امپراتوری عثمانی مواجه بود، با وجود این فکر تأسیس «مجمع مذهبی ترویج ایمان» (16) یا همان تبلیغات واتیکان را (که به همه جای دنیا میسیونر اعزام می‌کرد)، ابتدا در سال 1599 م. و سپس در سال 1622 م.، در تشکیلات خود با امکانات بیشتری فراهم کرد. همچنین وی تعداد زیادی میسیونر را به کشور‌های شرقی از جمله به ایران عصر صفوی اعزام کرد؛ اما چهره‌‌های شاخص ادبیات ایران در این ایام، ابتدا دیپلمات و مترجم زبان‌های شرقی فرانسه، آندره دوریه (17) بود که گلستان سعدی را در سال 1634م. از روی نسخه‌ی ترکی آن به فرانسه ترجمه کرد (ماسه، 376:1369 و 343) و بدینسان وی معرف ادبیات فارسی در اروپا شد و سپس فیلولوگ فرانسوی، ژیلبر گُلمن (18) بود که در سال 1641 م. به معرفی حمدالله مستوفی قزوینی نویسنده‌ی کتاب نزهة القلوب پرداخت و در سال 1644 م. نیز به ترجمه‌ی کلیله و دمنه به زبان فرانسه اهتمام ورزید، (19) بطوری که این امر مقدمه‌ی روح‌افزای «سیاحت بیدپای» (زرین‌کوب، 518:1353- 489) را در غرب رقم زد. علاوه برین، در نیمه‌ی دوم قرن هفدهم میلادی تعداد فیلولوگ‌های فرانسوی، بقدری رو به فزونی گذاشت که یک عالم الهیات پروتستان، پُل کولومیس (20) رساله‌یی، در سال 1665 م.، درمورد آن، در لاهه منتشر کرد.
در قرن هفدهم، خاورشناس پروتستان سوئیسی، ژان ‌هانری هوتینگر، (21) حوزه‌ی تحقیقات زبان‌های شرقی را گسترش داد و ضمن آن به شناساندن تعداد زیادی از نویسندگان سریانی و عرب پرداخت و همچنین علاوه بر ارائه‌ی شرح حال آنان، بخش‌هایی از آثارشان را نیز منتشر کرد. او که دوست خاورشناس بزرگ هلندی، یاکوب خولیوس (22) بود، برای چاپ آثارش یک چاپخانه‌ی شرقی در «‌هایدلبرگ» آلمان تأسیس کرد. «در زبان‌ فارسی واژه‌‌های بسیاری است که کاملاً یا اندکی به آلمانی شباهت دارد که گویی از این زبان گرفته شده است، مانند برادر (Bruder)، دختر (Tochter)، بربر (Barbar) و لب (Lippe)» (همان: 303). اثر معروف او درباره‌ی شرق، در زمان حیاتش بچاپ دوم هم رسید (1660 و 1651 م.) اتیوپیایی‌شناس بزرگ آلمان، یوپ لودولف (23) که در لیدن هلند شاگرد خولیوس بود، پس از سفری به شرق مجموعه‌یی از نسخ شرقی را گردآوری کرد و به کتابخانه‌ی عمومی فرانکفورت تحویل داد. از این تاریخ به بعد، زبان اتیوپیایی در آلمان و در انگلیس در انحصار این دو کشور قرار گرفت. افزون بر اینکه تاریخ مسیحیت اتیوپی (حبشه)، مثل تاریخ مسیحیت مصر که در زبان قبطی تجلی داشت، مورد توجه اکید مراکز خاورشناسی اروپا نیز قرار گرفت.
همچنین در این قرن که عصر سیاحان بزرگ و سفرنامه‌‌های آنان درباره‌ی ایران بود، از جمله ژان باتیست تاورنیه، (24) ژان شاردن (25) و ژان دوتِوِنو، (26) ایران شاهد حضور یک سیاح بزرگ آلمانی هم، به نام آدام اولئاربوس (27) بود که سفرنامه‌اش را در سال 1656م. منتشر کرده بود. به زعم اهل فن او «بنیان‌گذار سفرنامه‌نویسی علمی» (اولئاریوس، 28:1385) است.
اشاره به دو نکته از سفرنامه‌ی او نه فقط مؤید این گفته، بلکه تأکیدی بر راه‌های جدید تحقیق در اروپای آن عصر است. او می‌نویسد:
«در زبان‌ فارسی واژه‌‌های بسیاری است که کاملاً یا اندکی به آلمانی شباهت دارد که گویی از این زبان گرفته شده است، مانند برادر (Bruder)، دختر (Tochter)، بربر (Barbar) و لب (Lippe)» (همان: 303). سپس، در ادامه، متذکر می‌شود:
«ایرانی‌‌ها به سه زبان اصلی؛ یعنی عبری، یونانی و لاتین، کوچکترین آشنایی ندارند و آموختن آن نزدشان مرسوم نیست. به جای آن‌‌ها زبان عربی را که مانند لاتین در زبان ما نفوذ زیاد دارد، برای نوشتن مطالب مذهبی و علمی بکار می‌گیرند» (همان: 304).
در واقع، نظریه‌ی «تشاهبات» و یا به موازات آن فیلولوژی تطبیقی (28) بین دو زبان آلمانی و ایرانی بدواً توسط فرانسیسکوس رافلنگیوس (29) هلندی، استاد زبان‌های شرقی در دانشگاه لیدن شروع و «سرآغاز بحث‌هایی درباره‌ی رابطه‌ی میان فارسی و زبان‌های اروپایی» (متی و کدی، 225:1371) شده بود. از جمله اینکه بعضی از لهجه‌‌های اروپایی معرف وجود زبان کیمیریان؛ (30) یعنی زبان اقوام کیمیری‌های ژرمنی است که از اعصار گذشته به اروپای غربی رفته و در آنجا ساکن شد‌ه‌اند. در حدود سال 1584 م. و طی مکاتبه‌یی، رافلنگیوس نظریه‌ی خود را با هموطنش، یوستوس لیپسیوس (31) که اومانیست بود، مطرح کرد (همانجا). خاورشناس و اومانیست معروف فرانسوی، ژوزف اسکالپچر (32) که در سال 1593 م. در لیدن اقامت داشت، «برای توضیح قواعد دستوری زبان فارسی و نیز یافتن کلید‌هایی برای کشف ریشه‌ی کلمات فارسی در سایر زبان‌ها» (همان: 227)، کوشش‌های مبسوطی به علم آورد. البته، در اواخر قرن هجدهم میلادی، مجموعه‌ی این بحث‌‌ها «بنیاد صحیحی برای مطالعه‌ی زبان‌شناسی هند و اروپایی فراهم کرد» (همان: 225)؛ و لیکن در همان قرن و در پی تحقیقات اسکالپچر، طبیب و خاورشناس آلمانی، یو‌هان الیخمان، (33) که در هلند به تحقیق‌های میدانی پرداخته بود، تعداد واژگان فارسی دخیل در زبان آلمانی را به چهارصد واحد افزایش داد (همان: 228). در اوایل قرن نوزدهم میلادی و در بحبوحه‌ی بحث زبان‌های هند و ژرمنی و هند و اروپایی و نیز و اهمیت و جایگاه زبان سانسکریت در این بحث‌ها، ژوزف فون ‌هامر، (34) ایرانشناس بزرگ اتریشی و صاحب نخستین مجله‌ی چند زبانی اروپا، خزائن مشرق زمین، (35) مجموعه‌یی از این واژگان را مورد بررسی قرارداد و با معادل‌های آلمانی و انگلیسی و نیز ترتیب الفبایی فارسی آن‌ها، در این مجله (ام. اُ. 178:1818- 163) (36) منتشر کرد.
به گفته‌ی بارتولد، نخستین آثار درباره‌ی تاریخ عثمانی که بر اساس منابع ترکی تألیف شده، اثری از لووِنکلاو (لونکلاویوس) (37) است که در سال 1591 م.، در فرانکفورت منتشر شده است (همان: 129)؛ اما آنچه مسلم است، اولین ایرانشناس پرتغالی، سیاحی است بنام پدرو تیخرا (38) که پس از سفر دوم خود به ایران و جزیره‌ی هرمز، کتاب میرخواند را با عنوان روضه‌ی الصفا فی سیر‌ه‌الابناء و الملوک و خلفا مطالعه کرد (تاریخ ایران کمبریج، صفویان، 194:1380) و در دو جلد در آنتورپ به چاپ رساند. همین اثر تیخرا توسط کونو لندی (39) به فرانسه ترجمه و تحت عنوان تاریخ شا‌هان ایران (40) (1681 م.) منتشر شد. مؤلف، مورخ نیست و در کارش نیز موفق نبوده است؛ ولی توانسته است ضعف مطالب کتابش را با گزارش‌های برگرفته از سفرنامه‌اش جبران کند (همانجا).
کتاب تاریخی روضه الصفاء تألیف میرخواند در قرن پانزدهم میلادی و در هفت جلد که بخش پایانی آن توسط نوه‌ی دختری‌اش، خواند میر، بدان افزوده شده، بخاطر زبان ساده‌ی‌ آن خیلی زود مورد استقبال مراکز خاورشناسی اروپا قرار گرفت. خاورشناس بزرگ هلندی، توماس ارپنیوس، (41) نسخه‌ی کاملی از این اثر تاریخی میرخواند را در اختیار داشت و از آن استفاده هم می‌کرد (متی وکدی، 230:1371). خاورشناس فرانسوی، بارتلمی دربلو، (42) مؤلف بزرگترین اثر شرقی قرن هفدهم میلادی، کتابخانه‌ی شرقی، (43) (تألیف: 1697م.) برای مدخل‌های مربوط به ایران به دفعات از کتاب میرخواند استفاده کرده است. این اثر دربلو که به اهتمام آنتوان گالان (44) به چاپ رسید، در اواخر قرن نوزدهم میلادی جای خود را به دایرة‌المعارف اسلام (45) داد که توسط گروهی از خاورشناسان بین‌المللی تألیف شد.
تمدن مصر نیز در قرن هفدهم میلادی، به شدت مورد توجه قبطی‌شناسان و سیاحان قرار گرفت. در واقع، کشیش ژِزوئیت آلمانی، آتاناز کیرشر، (46) پس از چند اقدام بی‌ثمر طالبان ذوق زبان قبطی، درباره‌ی کشف خطوط هیروگلیف، با سرسختی قرائت این خطوط را آغاز کرد و با انتشار رساله‌یی درباره‌ی بازسازی زبان مصر (47) در سال 1643 م. اعجاب قبطی‌شناسان بعدی را که راه را برای مصرشناسی باز دیدند، برانگیخت. بطوری که بعد‌‌ها ژان فرانسواشامپولیون (48) فرانسوی، قبل از اینکه موفق به کشف رمز هیروگلیف، در سال 1822 م. شود، گفته بود که کیرشر با این اثرش مفاهیم دقیقی را درباره‌ی زبان قبطی در اروپا اشاعه داده است. علاوه برین، در این کتاب تحقیقی، یک فرهنگ زبان قبطی و نیز یک دستور زبان آن را که قبلاً سیاح ایتالیایی، پی‌یترو دلاواله، (49) آن‌‌ها را با خود از مصر آورده بود و بعداً این اسناد بتملک یک مجموعه‌دار نسخ شرقی اهل فرانسه، کلودپِرِسک (50) در آمده و او هم آن را در اختیار کیرشر قرار داده بود، نیز منتشر می‌شود.
کشور اتریش که پس از دو جنگ سهمگین سال‌های 1529م. و 1683م. با امپراتوری عثمانی، به مطالعات شرقی گرایش پیدا کرده بود، در وین بنیادی را برای تدریس زبان‌های شرقی بوجود آورد. همچنین این کشور به فعالیت‌های تحقیقی و لغوی مفیدی درباره‌ی زبان‌های زنده‌ی شرقی اقدام کرد. در ظاهر بانی این تحقیقات تحت تأثیر تحقیقات فیلولوگ‌های هلندی و انگلیسی یک آلمانی لهستانی تبار، بنام فرانسوا دومنین (51) (مننسکی) و نیز یک فرد ایتالیایی تبار مهاجر، بنام جیامباتیسنا پودستا (52) بوده است. درباره‌ی این مهاجر ایتالیایی اطلاعات زیادی در دست نیست و فقط می‌دانیم که وی در قرن هفدهم میلادی می‌زیست؛ (53) اما منین که بخوبی شناخته شده است و فرانسویان او را فرانسوی می‌دانند، دارای فرهنگ بزرگی درباره‌ی زبان‌های زنده‌ی شرقی، ترکی، عربی و فارسی است که در سه جلد بزرگ، در سال 1680 م.، در وین منتشر کرده است و مبنای آن تحقیقات لغوی چاپ شده‌ی خولیوس هلندی و ادموند کاستل (54) انگلیسی است، این فرهنگ، برای اتریشی‌ها، سرنوشت خوبی را رقم زد و در طول قرن بعد، چاپ‌های چندی از آن بعمل آمد و در وین مورد توجه خاورشناسان قرار گرفت.
منین منازعات قلمی هم با پودستا داشت؛ ولی هر دو به قسطنطنیه سفر کرده و طبق دستورالعمل‌های دریافتی، نسخ شرقی ارزشمندی را با خود به وین آوردند. همانطور که در همین ایام هم پوستل به قسطنطنیه سفر کرده و نسخ زیادی را با خود به پاریس آورده بود واین در حالی بود که تقریباً یک قرن از رونق صنعت چاپ می‌گذشت و نسخ خطی هم چاپ می‌شد؛ ولی نسخ شرقی به هر نحوی که بود به مراکز خاورشناسی اروپا آورده شده و در آنجا فهرست می‌شدند.
در قرن هفدهم یکی از راه‌های نفوذ انگلیس در شرق، تأسیس «دفتر تجارتی» (55) در شهر حلب سوریه و استقرار در این شهر بود. مهمترین شخص اعزام شده به این شهر کشیش نامدار، ادوارد پاکاک (56) بود که در ابتدا به فراگیری زبان‌های سریانی، اتیوپیایی و سپس عربی پرداخت و آثار چندی را به زبان انگلیسی ترجمه کرد و در بازگشت، به جمع‌آوری نسخ خطی شرقی از جمله نسخ فارسی پرداخت. او در ابتدا هدف خود را مبتنی بر تحقیق درباره‌ی زبان‌های شرقی به منظور تسهیل در درک کتاب عهد عتیق اعلام کرده بود؛ ولی جمع‌آوری نسخ خطی بقدری ارزشمند و سودآور بود که او در سفر دوم خود به حلب، در سال 1640 م. تعداد زیادی نسخ شرقی جمع‌آوری کرد و به لندن برد. تسلط وی به زبان عربی باعث شد که وی بعنوان استاد این زبان در کمبریج منصوب شود. او با خاورشناسان هلندی هم در ارتباط بود و از کوشش‌های دامنه‌دار آنان در خاورشناسی بخوبی مطلع بود.
نام کشیش انگلیسی این دوره، توماس ‌هاید (57) که بطور اخص به ایرانشناسی کشورش تعلق داشت، نامی پُر آوازه تا زمان ویلیام جونز (58) بود. ظاهراً استاد زبان عربی او در کمبریج، آبرا‌هام ویلاک، (59) بخوبی ذوق او را برای زبان فارسی تشخیص داد و وی را به فراگیری این زبان تشویق کرد؛ ولی از بدحادثه ‌هاید جانشین پاکاک شد و به تدریس زبان عربی پرداخت؛ اما نتیجه‌ی آثارش بنحوی رقم خورد که او به اجبار وارد مناظرات قلمی شدیدی با کشیش ایرانشناسی فرانسوی، آنژدوسن ژوزف، (60) شد که سال‌‌ها در ایران زندگی کرده و مؤلف یک فرهنگ فارسی بود که تعداد واژگان طبی آن بیشتر از سایر واژگان بود (الگود، 414:1371-412). علاوه برین، ‌هاید آثار زیادی را از ادبیات فارسی به لاتین ترجمه کرده است که این آثار هنوز منتشر نشده باقی ماند‌ه‌اند. نمونه‌یی از این‌‌ها را می‌توان در ترجمه‌ی غزلیات حافظ او دید. معروفترین اثرش درباره‌ی مذهب ایرانیان (تألیف سال: 1700 م). است که او در آن از آثار نویسندگان شرقی استفاده کرد تا بعضی از آثار نویسندگان یونانی و لاتینی را که به مذهب ایرانیان پرداخته بودند، گسترش داده و تصحیح کند. با وجود این، تحقیقات بعدی، بنیان کتابش را در هم ریخت. ‌هاید که با اولئاریوس مکاتبه داشت، آشنایی خود را با زبان چینی مدیون جوانی از چین بود که ژزوئیت‌‌ها وی را با خود به انگلیس آورده بودند؛ اما آشنایی او با فرهنگ ارمنی بخاطر ارتباطش با یک ارمنی بنام ژوزف لعازار (61) بود.
هلند قرن هفدهم که مدتی بود از مصائب حملات نظامی اسپانیای کاتولیک سر بر آورده بود، در ابتدای دوره‌ی آرامش خود، به مباحثات علمی و به فیلولوژی توجه نشان داد. ارپنیوس برای فراگیری زبان‌های شرقی به پاریس رفت و در مواردی هم به ایساک کازوبون (62) یونان‌شناس متوسل شد. وی از مقام خویش در کتابخانه‌ی سلطنتی پاریس استفاده کرد و نسخ خطی شرقی را در اختیار او قرار داد. این آثار به ویژه شامل تألیفات فیلولوگ‌هایی بود که آثار بیشتری را پدید آورده بودند؛ ولی به دلایلی این آثار منتشر نشده بود. در این مقطع ارپنیوس توجه خاصی به زبان عربی و به لهجه‌‌های آن معطوف داشت و در عین حال که کتاب الامثال (63) (تألیف: 1615 م.) را بعنوان اولین اثر خود منتشر کرد، به لهجه‌ی مغربی شمال آفریقا بیشتر علاقه‌مند شد. در همین ایام هم موضوع ایجاد کرسی زبان عربی در دانشگاه لیدن مطرح شد و از این رو، در سال 1613م. او به استادی کرسی زبان عربی این دانشگاه منصوب شد و به زودی کتاب دستور زبان عربی (64) (تألیف: 1612-1613 م.) معروف خود را برای تدریس تألیف کرد. شاگرد او خولیوس در سال 1656 م. و آلبرت سولتنس، (65) در سال 1767 م.، هر یک چاپی از آن را ارائه کردند.
خولیوس، که در سال 1622م. به همراه هیئتی به مراکش رفته بود، زبان عربی را با لهجه‌ی مغربی آموخت و در عین حال، به جمع‌آوری نسخ شرقی پرداخت و در سال 1624 م.، جانشین استاد خویش، ارپنیوس، در لیدن شد. او دوباره‌ به شرق سفر کرد و برای خرید نسخ شرقی از طرف دانشگاه خود، بودجه‌ی قابل توجهی دریافت کرد. به طور دقیق نمی‌توان گفت که منشأ ایده‌ی اختصاص بودجه برای خرید نسخ خطی شرقی به چه کشور و یا به چه فردی تعلق دارد؛ چون بعضی از میسیون‌ها، مثل میسیون ژان لویی یورکهارت (66) سوئیسی، که انگلیس آن را برنامه‌ریزی کرد و هزینه‌ی آن را پرداخت یا ژان میشل وانسلبن (67) آلمانی که دولت فرانسه آن را طراحی و هزینه‌اش را پرداخت، بقدری با ظرافت تهیه و تدارک یافته بودند که امروز خواندن گزارش آن‌‌ها انسان را به یاد افسانه‌‌‌ها می‌اندازد.
در هر حال، خولیوس در حلب اقامت کرد و در ظاهر در جنگ‌های شاه عباس کبیر با عثمانی‌ها، در جبهه‌ی دشمنان ایران قرار گرفت (بدوی، 377:1375). موفقیت او در خرید دویست و پنجاه نسخه‌ی شرقی (بورکهارت و وانسلبن هر یک سیصد و پنجاه نسخه) در بنیانگذاری کتابخانه‌ی شرقی دانشگاه لیدن بینهایت مؤثر بود. انتخاب دقیق بعضی از نسخ، موضوعات آن‌‌ها و گزینش‌هایی که به عمل آمده بود، به زودی موجب اشتهار لیدن در اروپا شد و فیلولوگ‌‌ها از کشور‌های اروپایی، به ویژه از آلمان، رهسپار آن دیار شدند. خاورشناس معروف آلمانی، لوینوس وارنر، (68) که شاگرد خولیوس بود و سپس سال‌‌ها در استانبول زندگی کرده بود، بیش از هزار نسخه‌ی شرقی برای لیدن فراهم کرد و بعد‌‌ها این نسخ در دانشگاه این شهر با عنوان «موقوفه‌ی وارنر» (69) معروف شدند. دستور زبان عربی ارپنیوس، نسخ خطی وارنِر، فرهنگ عربی و لاتینی (70) (تألیف: 1653 م.) خولیوس و نیز آموزش زبان عربی آلبرت شولتنس، تا مدت‌‌ها هلند را در رأس مراکز آموزشی خاورشناسی در اروپا قرار داد. نیبور با قالب‌گیری دقیق از کتیبه‌‌های باستانی ایران، دقیقترین نمونه‌‌‌ها را تهیه و به مراکز خاورشناسی اروپا، از جمله به فرانسه ارسال کرد. هنگامی که در اواخر همین قرن، آنتوان ایساک سیلوستر دوساسی (88) موفق به قرائت کتیبه‌‌های کرمانشاه شد، در واقع از همین قالب‌های ارسالی نیبور استفاده کرد. سیاستی را که دانشگاه لیدن در پیش گرفته بود و افرادی را برای فراگیری زبان‌های شرقی و خرید نسخ خطی آن‌‌ها به کشور‌های شرقی اعزام می‌کرد، ژان باتیست کلبر، (71) صدراعظم فرانسه، در پیش گرفت و با اعزام فرانسوا پِتی دولاکروآ (72) به شرق. به ویژه به ایران، بدعتی را در تاریخ خاورشناسی فرانسه بوجود آورد. وی در سال 1674 م. وارد اصفهان عهد شاه صفی دوم (سلیمان) شد و به مدت دو سال در نزد بزرگان ادب این شهر به فراگیری زبان فارسی پرداخت و در بازگشت تعداد زیادی نسخ خطی جمع‌آوری شده را با خود به کشورش برد (تاریخ ایران کمبریج، صفویان: 1380، 209). در ادامه‌ی همین سیاست، ژان اوتر (73) سوئدی که در خدمت دولت فرانسه بود، پس از این که از مذهب پروتستان دست کشید و به مذهب کاتولیک گروید، مورد توجه وزیر دریاداری فرانسه، ژان فردریک دومورپا (74) قرار گرفت که سفر‌های علمی را تشویق می‌کردند از این رو، وی اوتر را به شرق فرستاد و اوتر در دوره‌ی سلطنت و فتوحات نادرشاه وارد ایران شد. او نیز سال‌‌ها در اصفهان ماند و به فراگیری زبان فارسی پرداخت و در برگشت تعداد زیادی نسخ خطی با خود به فرانسه برد و سفرنامه‌اش را که شامل سال‌‌ها سفر او (1734-1742 م.) به ایران و شرق بود، در سال 1748 م. منتشر کرد و سپس به استادی زبان‌های شرق در کُلِژ دوفرانس منصوب شد.
در نیمه‌ی دوم قرن هفدهم میلادی و در سال 1663 م. رویداد جالبی که در ارتباط با خاورشناسی است، در آلمان از رخوت خارج شده به وقوع پیوست. ژان میشل وانسلبن، خاورشناس و علم الهیات آلمانی، مورد توجه ارنست، (75) دوکِ ساکس - گوتا، (76) قرار گرفت و از طرف وی مأموریت یافت که به حبشه برود و چند تن از علمای الهیات این کشور را با خود به اروپا بیاورد تا اتحادی بین کلیسای آنان و کلیسای پروتستان‌‌ها منعقد شود؛ اما وانسلبن از قاهره فراتر نرفت و به رم بازگشت و خود کاتولیک شد و وارد فرقه‌ی دومینیکن‌‌ها گردید. او در سال 1670 م.، به پاریس اعزام شد تا به ژان باتیست کلبر معرفی شود. وی هم او را برای خرید نسخ خطی شرقی برای کتابخانه‌ی سلطنتی پارس مأمور عزیمت به شرق کرد. او نیز در سال 1672م.با لباس مبدل وارد مصر شد و به مدت بیست ماه به جمع‌آوری نسخ خطی از جمله نسخ فارسی پرداخت. در ادامه‌ی خرید‌هایش، او به قسطنطنیه رفت؛ ولی کلبر که از اقدامات شخصی او عصبانی بود، وی را به پاریس فرا خواند؛ علت فراخوانی این بود که این عالم الهیات از رفتن به کوه «آتوس» (77) در مقدونیه و خرید نسخ خطی امتناع کرده بود و اعتقاد داشت که کشیشی به نام ل. آلاتچی (78) قبلاً بهترین نسخه‌‌های خطی آتوس را به تاراج برده است. علاوه برین امکان داشت که راهبان این مکان او را دستگیر و تسلیم دزدان دریایی کنند.
قرن هجدهم میلادی با ابتکارات خاورشناسان آلمانی و نیز حمایت شا‌هان دانمارک، قرن مهمی در تاریخ خاورشناسی مشرف به لائیسیسم اروپا شد؛ به طوری که نخستین اقدامات علمی هم با نخستین خاورشناسان لائیک انجام گرفت. در واقع، ژان داوید میخائیلیس، (79) خاورشناس و دانشمند الهیات آلمانی، جهت مشاهده‌ی پیشرفت‌های هلند در خاورشناسی، مسافرتی به لیدن داشت و در ضمن آن ملاقاتی هم با آلبرت سولتنس انجام داد. او مسافرتی هم به «‌هاله» (80) (آلمان) بعمل آورد و از «مرکز میسیونر‌های پروتستان آسیا» (81) دیدن کرد. باید اضافه کرد مشابه این مرکز در بال (82) (سوئیس) هم وجود داشت. از این رو، در بازگشت از مسافرت علمی خود طرح اعزام یک هیئت را به عربستان به یو‌هان ‌هارتویگ ارنست برنشتورف، (83) صدراعظم آلمانی تبار پادشاهِ وقتِ دانمارک، فریدریک پنجم، (84) القا کرد. از آنجایی که طرح وی جذابیت علمی زیادی داشت از او خواسته شد تا دستورالعمل مسافرت آتی را مکتوب کند. مدتی بعد او رساله‌ی سؤالاتی از جمعیت راهیان عربستان (85) (فرانکفورت، 1762) و نیز، در رابطه با اهمیت زبان‌ها، تحقیق جالبی درباره‌ی تأثیر متقابل زبان‌‌ها در عقاید انسان‌‌ها (86) (بِرم، 1762) را منتشر کرد؛ اما قبل از این تاریخ و در ظاهر طبق همان تلقینات، در سال 1861 م.، هیئتی به ریاست ریاضی‌دان آلمانی، کارستن نیبور (87) که پیشنهاد حکومت دانمارک را برای مسافرت علمی به شرق پذیرفته بود، عازم عربستان شد و چون این مسافرت بدلایلی طولانی شده بود و اعضای هیئت، بجز نیبور، یکی پس از دیگری از دنیا رفتند، وی سرانجام موفق شد از طریق بوشهر وارد ایران شده و عازم شیراز و خرابه‌‌های پرسپولیس و سایر جا‌های پیش‌بینی شده شود.
نیبور با قالب‌گیری دقیق از کتیبه‌‌های باستانی ایران، دقیقترین نمونه‌‌‌ها را تهیه و به مراکز خاورشناسی اروپا، از جمله به فرانسه ارسال کرد. هنگامی که در اواخر همین قرن، آنتوان ایساک سیلوستر دوساسی (88) موفق به قرائت کتیبه‌‌های کرمانشاه شد، در واقع از همین قالب‌های ارسالی نیبور استفاده کرد. علاوه برین، یکی از اقدامات بی‌بدیل نیبور در شیراز، در سال 1765 م.، تهیه‌ی نسخه‌یی از کتاب جهانگشای نادری نوشته‌ی منشی مخصوص نادرشاه، میرزا مهدی خان استرآبادی، بود که در حدود 1757م. به نگارش در آمده بود. او این نسخه‌ی ارزشمند را با خود به دانمارک برد (نیبور، 21:1390- 20). ظاهراً او با مشاهده‌ی حضور یک انگلیسی در بوشهر، به نام یرویس (89) که به امور بازرگانی می‌پرداخت؛ ولی در جمع‌آوری نسخ خطی فارسی ید طولانی داشت، تحریک شده و به فکر تهیه‌ی یک نسخه از این کتاب افتاده بود (همان: 20)
فردریک پنجم در سال 1766 م. در گذشت و شاهد موفقیت‌های علمی اعضای هیئت و در رأس آن‌‌ها نیبور که با هزینه‌ی او عازم شرق شده بودند، نشد. جانشین او، پسرش کریستیان هفتم (90) و صدراعظم وی، یو‌هان فریدریش فون اشتروتنزه (91) آلمانی تبار، مشوقان علوم و خاورشناسی نوین هم بودند. از آنجایی که کریستیان هفتم از شهرت اولیه‌ی مطالعات ایرانی ویلیام جونز انگلیسی واقف شده بود، نسخه‌ی خطی کتاب میرزا مهدی خان استرآبادی، جهانگشای نادری را در اختیار او قرار داد و از او خواست که این کتاب ترجمه شود. به یقین این نسخه‌ی خطی ره آورد نیبور در سفر به شرق بود. در هر حال، جونز که هنوز در آکسفورد به تحصیل می‌پرداخت، به این درخواست پاسخ مثبت داد و برغم متن دشوار کتاب، آن را به فرانسه ترجمه کرد و تحت عنوان طولانی تاریخ نادرشاه، معروف به طهماسب قلی‌خان، پادشاه ایران، ترجمه از فارسی به امر اعلیحضرت پادشاه دانمارک، با حواشی و وقایع‌نگاری تاریخی، جغرافیایی و نیز رساله‌یی درباره‌ی شعر شرقی... (92) منتشر کرد. این کتاب در سال 1773م. به زبان‌های انگلیسی و آلمانی ترجمه شد. به نظر می‌رسد آشنایی ناپلئون بناپارت، (93) در اوایل قرن نوزدهم میلادی در مکاتباتش با فتحعلی‌شاه، با زندگی و مبارزات نادر، از طریق همین ترجمه‌ی فرانسه‌ی این کتاب بوده است. بعد‌‌ها جونز ایرانشناس به یک خاورشناس لائیک و حتی یک جمهوریخواه تبدیل شد؛ زیرا بتدریج مردان کلیسا و علمای الهیات که در کشور‌های خود به فعالیت‌های مذهبی می‌پرداختند از میسیونر‌‌ها که در خارج به فعالیت‌های تبشیری توجه داشت و از نظر فکری و روحی در صدد تخریب چهره‌ی اسلام بودند از منظر تاریخ تکوین خاورشناسی در همین ایام، تفکیک عالمانه‌یی می‌شوند و خاورشناسان لائیک که علوم شرقی را در تمامیت آن مطالعه و بررسی می‌کردند، جای گروه‌های دیگر را می‌گیرند.
قرن هفدهم میلادی را رویداد‌هایی در زمینه‌ی ادبیات فارسی، همچون ترجمه‌ی گلستان سعدی همراه بود و ترجمه‌ی کلیله و دمنه نیز به همراه بیدپای بدست اروپاییان رسیده بود. در اوایل قرن هجدهم نیز گردش عقاید و ارتباط بین کشور‌های شرق‌زده‌ی اروپایی، به ویژه فرانسه، بخاطر ترجمه‌ی آنتون گالان فرانسوی از کتاب هزار و یک شب که نویسنده‌ی مشخصی نداشته و ندارد (پاریس، 1707-1712 م.، 12 جلد)، همچنان تداوم یافت. در اینجا دیگر فقط تأثیر تاریخ و تمدن ایران در آثار نویسندگان کلاسیک فرانسوی مطرح نیست؛ بلکه استقبال از آثار ایران، به خاطر ترجمه‌ی تهذیب شده و متمایل به ترجمه‌ی آزاد، در محافل ادبی مطرح بود که به زودی تأثیر جلد‌های اولیه‌ی آن در آثار فرانسوا پتی دولاکروآ، ظاهر شد و وی دست به تقلید از هزار و یک شب زد و کتاب معروف خود، هزار و یک روز (94) (پاریس، 1710-1712م.، 5 جلد) را که ترجمه‌ی فارسی آن نیز در دست است، منتشر کرد.
در هر حال، در اواخر این قرن و اوایل قرن نوزدهم، اروپا شاهد خاورشناسان لائیک خود، همچون ویلیام جونز، ایرانشناس و هندشناس؛ سیلوستر دو ساسی، ایرانشناسی و عربی‌دان و ژوزف فون ‌هامر که «زبان فارسی را بهتر از زبان‌های ترکی و عربی بلدبود» (بدوی، 449:1375)، نه فقط افکار و اندیشه‌‌های آنان از آثاری که منتشر می‌کردند، آلوده به غرایض مذهبی و کینه توزانه نبود؛ بلکه در مواردی هم راه اغراق را در پیش می‌گرفتند و هر یک در تمجید از موضوعی که انتخاب کرده بودند، به مبالغه هم می‌پرداختند؛ نمونه‌ی بارز آن طبیب و خاورشناس آلمانی یو‌هان یاکوب رایسکه (95) بود که به موضوعات بی‌بدیل می‌پرداخت و تمامی زندگی‌اش را وقف چاپ آثارش کرد و آثار منتشر نشد‌ه‌اش هم در اختیار نویسنده و درام‌نویس آلمانی، گوتهولت اِفرائیم لسینگ (96) قرار گرفت.
در ادامه جونز از فارسی به سانسکریت متمایل شده و به هندوستان رفت و در آنجا به مطالعه و تحقیق پرداخت. وی بین زبان یونانی و زبان سانسکریت خویشاوندی پیدا کرد و با هلندی‌های قرن هفدهم نیز همداستان شد. سیلوستردوساسی که افتخارات اولیه‌اش را در ایرانشناختی با قرائت کتیبه‌‌های کرمانشاه کسب کرده بود و در پی آن به دستور ناپلئون صاحب کرسی زبان فارسی در کلژ دو فرانس شده بود، بین این زبان و زبان عربی فصیح که در «مدرسه‌ی زبان‌های زنده‌ی شرقی» (97) تدریس می‌کرد، تفاوت قائل شده و اولویت را، برای خود، نسبت به زبان اخیر قائل شد؛ ‌هامر که مترجم توانایی در ادبیات فارسی و تاریخ ایران بود و به این زبان بیشتر از زبان‌های عربی و ترکی مسلط بود، هرگز از قرائت قرآن؛ حتی در مقابل آشنایانی که به دیدن او می‌رفتند، دست بر نداشت. او عنوان مجله‌ی خویش، خزائن مشرق زمین را از قرآن گرفته بود و باز او بود که توجه ولفگانگ فون گوته (98) را به غزلیات حافظ که به ترجمه‌ی آن پرداخته بود، معطوف کرد و در پی آن، نخستین نتیجه‌ی تأثیر ادبیات فارسی در قالب ادبیات تطبیقی در شرف تکوین را رقم زد. ترجمه‌ی حافظ توسط او باعث شد که اصطلاح شعری «غزل» وارد ادبیات اروپایی شود؛ از جمله در آثار شاعر و نویسنده‌ی آلمانی، کارل اوگوست فون پلاتن ‌هالرموند. (99) شاگرد برجسته‌ی ‌هامر، فریدریش روکرت، (100) مترجم بزرگ آثار شرقی شد، بطوری که ترجمه‌ی او از مقامات حریری (اشتونگارت، 2،1826 جلد) اکنون نیز «به ادبیات آلمانی تعلق دارد» (همان: 180).
قرن هجدهم قبل از اینکه به اتمام برسد، شاهد تأثیر سفرنامه‌ی دایرة‌المعارفی شاردن به ایران در آثار اصحاب دایرة‌المعارف (101) فرانسه است و نیز رویداد بزرگی که مطالعات زند اوستا یا مطالعات اوستایی و یا حتی بنیانگذاری ایرانشناسی (102) نامیده می‌شود. در واقع، پس از شکست فرانسه از انگلیس در هندوستان و اشغال این کشور در دوره‌ی سلطنت کریمخان زند در ایران، انگلیسی‌‌ها اقداماتی را به منظور شناخت کشور اشغال شده‌یی که زبان ملی آن فارسی است، بعمل آوردند تا از منظر اداری نظارت کامل بر آن اعمال شود. «کمپانی هند شرقی» (103) هم افرادی را به همین منظور استخدام و تربیت کرد و مدارسی نیز برای فراگیری زبان فارسی تأسیس کرد. انگلیسی‌‌ها از منظر تمدنی و شناخت فرهنگ هند، اقداماتی را شروع کردند و چون امکانات شناخت این کشور زیاد بود، راه را برای افراد وکشور‌های دیگر، تسهیل کردند تا از طریق آنان نیز تجاربی کسب کنند. آبرا‌هام ایاسنت آنکتیل دو پرون (104) فرانسوی هم برای مطالعه و بررسی فرهنگ و تمدن ایران باستان، به نزد پارسیان هند رفت؛ زیرا یهودیان قدمت همه چیز را از آن خود می‌دانستند و لازم بود که اصحاب دایرة‌المعارف در منازعات قلمی خود در برابر این ادعا‌‌ها پاسخی مناسب داشته باشند. وی پس از مدتی مطالعه و تحصیل علم در نزد آنان و جمع‌آوری مجموعه‌ی ارزشمند و منحصر به فرد از نسخ خطی فارسی (بعد‌‌ها تعدادی از آن‌‌ها توسط علامه قزوینی برای دولت ایران تهیه و ارسال شد)، به کشور بازگشت و نتیجه‌ی مطالعات خود را به فرانسه ترجمه و تحت عنوان ترجمه‌ی زند اوستا، اثری از زردشت (ترجمه به فرانسه بر اساس نسخه‌ی اصلی زند (105) (3،1771 جلد)، منتشر کرد.
در حوالی همین سال‌‌ها ویلیام جونز وارد حوزه‌ی ایرانشناسی شد و به ترجمه‌ی آثار فارسی پرداخت. از این رو، رویدادی همچون ترجمه‌ی زند اوستا نمی‌توانست از نگاه او دور بماند. در ابتدا او به سبک ولتر (106) که هنوز در قید حیات بود، نامه‌ی هجوآمیزی در سال 1771 م. علیه آنکتیل دوپرون نوشت و ترجمه‌ی او را زیر سؤال برد و محتوای کتاب زردشت را جدی نگرفت و حتی آن را فقط «منسوب» به وی دانست (گروه مؤلفان و مترجمان، 3/541:1386) هموطنش، ادوارد براون،
(107) این نامه‌ی آکنده از تنگ نظری یک جوان بیست و پنج ساله را مورد بررسی قرار داده و توجیهی هم برای آن دست و پا کرد (براون، 76:1356)؛ اما دیری نپایید که جونز متوجه حقانیت مترجم آن شد و برای جبران مافات علمی، او نیز عازم هند و سپس مقیم آن دریا شد و به فراگیری زبان سانسکریت پرداخت. در هر حال، نخستین موفقیت بزرگ برای آنکتیل در آلمان روی داد و اسطوره‌شناس و زبان‌شناس بزرگ این کشور، یو‌هان فریدریش کلویکر، (108) کتاب او را با حواشی فراوان ترجمه و منتشر کرد. بنابرین، اولین شاخه‌ی خاورشناسی فرانسه و اروپا ایرانشناسی بود و اولین ایرانشناس رسمی هم آنکتیل دو پرون بود؛ اما قبطی‌شناسی (109) که سابقه‌یی طولانی دارد و بیشتر مدیون کیرشر است، در اوایل قرن نوزدهم میلادی و پس از کشف رمز خط «هیروگلیف» توسط شامپو لیون (در سال 1822م.)، در 1827م. مصرشناس (110) شده و مصرشناسی (111) را در اواسط این قرن به اوج رساند. در طی این مدت اصطلاح «فیلولوگ» هم، در سال 1798 م.، بخاطر جدی‌شان تحقیقات شرقی انگلیسی‌‌ها در هند، به خاورشناسی (112) تبدیل شد و سال بعد نیز فرانسوی‌‌ها اصطلاح «گرته‌برداری» شده از انگلیسی خاورشناس (113) را وارد فرهنگ خود کرده و حتی فراتر از آن در سال 1838 م. اصطلاح «خاورشناسی» (114) را در فرهنگستان کتیبه‌ها و علوم ادبی (115) رایج کردند. این نکته هم قابل ذکر است که ایرانشناسی فرانسه مدیون دانشمندی بود که با قهرمانی و بی‌باکی به تنهایی اقدام کرد و نتیجه گرفت؛ در حالی که مصرشناسی فرانسه نتیجه‌ی لشکرکشی این کشور به مصر و سپس، بخاطر کوشش‌های متعددی بود که پس از بازگشت اعضای دانشمند این لشکرکشی و پیگیری مطالعات مصرشناسی توسط بعضی از آنان عاید فرانسویان شد.
به موازات تحقیقات جدید، کتیبه‌شناسی؛ (116) سکه‌شناسی؛ (117) تاریخ و بعد‌ها، بجای فیلولوژی تطبیقی، (118) گرامر تطبیقی (119) از یاران کمکی خاورشناسی می‌شوند؛ اما لازم است، به یک مورخ بزرگ و ایرانشناس آلمانی، به نام گئورگ فریدریش گروتفند (120) که در سال 1802 م.، در «آکادمی علوم مونیخ»، رساله‌ی کوتاهی در مورد بررسی و کشف رمز کتیبه‌‌های میخی پرسپولیس، بر اساس نمونه‌‌های قالب‌گیری شده‌ی نیبور، ارائه کرد (مول، 1/546:1879)، اشاره‌یی شود. در واقع، به لطف کتیبه‌‌های قالب‌گیری و سپس قرائت کتیبه‌‌های پهلوی توسط سیلوستر دوساسی که به کمک جلد سوم ترجمه‌ی زند اوستا توسط آنکتیل دو پرون، یعنی فرهنگ پهلوی - فرانسه‌ی آن، انجام گرفته بود، گروتفند نیز موفق شد عنوان شاهنشاه را روی کتیبه‌‌های پرسپولیس بخواند (همانجا) و اسامی گشتاسب، داریوش و خشایارشا را تشخیص دهد و در نتیجه الفبای پرسپولیس را تنظیم کند؛ اما کشفیات هوشمندانه‌ی او که به روش تاریخی انجام گرفته بود، به سادگی پذیرفته نشد. بعد‌‌ها وقتی مشخص شد که اوژن بورنوف (121) فرانسوی و کریستیان لاسن (122) نروژی، کشفیات او را تأیید کرد‌ه‌اند، مراتب خوشحالی خود را ابراز داشت (همان: 547).
در کنار این زبان‌های خاموش که بتدریج نقاب را کنار زده و رونمایی می‌شدند، اهمیت زبان سانسکریت و به تبع آن زبان اوستا، بیش از پیش در فرانسه مورد توجه قرار گرفت؛ زیرا عصر رنُسان شرقی، رنُسانسی که نوید تکمیل رنُسانس غربی را می‌داد، با آن آغاز شده بود. سیلوستر دو ساسی، برجسته‌ترین خاورشناسی عصر در فرانسه از همان ابتدای دوره‌ی احیای سلطنت در فرانسه، در سال 1815 م.، تقاضای تأسیس کرسی زبان سانسکریت را در کُلِژ دو فرانس از دولت وقت خواستار شد و پس از تأسیس آن، یکی از برجسته‌ترین شاگردان خویش در زبان فارسی را، آنتوان لئوناردو شِزی، (123) برای آن معرفی کرد. وی به زودی درس‌هایش را آغاز و از حسن اتفاق، اوژن بورنوف و فرانتس پوپ (124) آلمانی جزء شاگردان او شدند.
بورنوف که در ابتدا نسبت به رشته‌ی تحصیلی مورد علاقه‌اش مردد بود، سرانجام به طرف زبان سانسکریت گرایش پیدا کرد. اراده و نبوغ او موجب گام نهادن فرانسه در زمینه‌‌هایی شد که انگلیس و آلمان به جهاتی پیشرفت‌های زیادی در آن کسب کرده بودند. چند صباحی نگذشت که او کفایت لازم را، برای تدریس زبان سانسکریت، در «دانشسرای عالی پاریس» (125) بدست آورد و مدتی هم در آنجا تدریس کرد. در سال 1832م، پس از فوت شزی جانشین وی در کرسی زبان سانسکریت در کُلِژ دوفرانس شد. در مجموع نگاه او به تحقیقات آنکتیل دوپرون و نیز به نوشته‌‌های بوپ بود. از این رو، او این آثار را منتشر کرد: گزیده‌یی از تفسیر ترجمه‌ی جدید وندیداد ساده، یکی از کتاب‌های زردشت (1829م.)؛ و ندیداد ساده، یکی از کتاب‌های زردشت (تفسیر، ترجمه‌ی جدید و رساله‌یی درباره‌ی زبان زند با توجه به روابطش با زبان سانسکریت و زبان‌های باستانی اروپا) 1829-1843 م.)؛ خویشاوندی زبان زند با گویش‌های ژرمنی (1832 م.)؛ تفسیریسنا، یکی از کتاب‌های دینی پارسیان (1833-1835 م.، 2 جلد) که سندی برای پارسیان هند بشمار آمد و اغلب وقتی که با هم تفاهم علمی نداشتند و تنش درونی بوجود می‌آمد، به آن مراجعه می‌کردند؛ ملاحظاتی درباره‌ی آن بخش از دستور زبان تطبیقی فرانتس بوپ که با زبان زند همسان است (1833 م.) (گروه مؤلفان و مترجمان، 2/417:1382).
فرانسویان، طبق رسمی که داشتند و بعد‌‌ها «اروپا محوری» (126) نامیده شد، همه چیز را از منظر گرامر عمومی که دیگر ارزش علمی خود را از دست داده بود و فیلولوژی تطبیقی که صرفاً به زبان‌های عبری، یونانی و لاتینی بسنده می‌کرد، می‌دیدند؛ آنان به علم جدید گرامر تطبیقی که علاوه بر اروپا، تمدن‌های دیگر دنیا را نیز مد نظر داشت، رغبتی نشان نمی‌داند، حتی به قیمت عقب افتادن از کاروانی که بی‌وقفه به پیش می‌رفت؛ اما بورنوف، به هنگام تدریس در «دانشسرای عالی پاریس»، روش و نتایج تاریخی گرامر تطبیقی را تدریس و برای نخستین بار آن را در فرانسه معرفی کرد، ولی دروس او متوقف شد و او از ادامه‌ی کارش باز ماند (مول، 460:1879-1/458) بعد از درگذشت او، در سال 1852م.، دولت فرانسه و با عجله‌ی تمام، در همین سال، کرسی گرامر تطبیقی را برای شارل بنوا آز (127) (‌هازه)، که دارای تبار آلمانی بود، در دانشکده‌ی ادبیات پاریس تأسیس کرد (128) و وی بدون سروصدا و شوق علمی معمول به تدریس پرداخت.
فرانتس بوپ، پس از بازگشت به کشور در سال 1816م. نخستین اثرش را درباره‌ی نظام صرفی زبان سانسکریت در مقایسه با زبان‌های یونانی، لاتینی، فارسی و ارمنی» (1816م.) منتشر کرد، بعداً با حمایت ویلهلم فون هومبولت (129) از علمای تصمیم‌گیر، وارد دانشگاه برلن شد و با خاطری آسوده، زبان سانسکریت را دست مایه‌ی علمی خود قرار داد. اِراسم کریستیان راسک، (130) زبانشناس و ایرانشناس دانمارکی، تقریباً در همین سال رساله‌یی درباره‌ی خویشاوندی زبان‌های اروپایی منتشر کرد و سپس، در سال 1822 م.، زبان شناس آلمانی، یاکوب لودویگ کارل گریم،
(131) نوشته‌یی را که بعد‌‌ها قانون گریم (132) نام گرفت. درباره‌ی خویشاوندی زبان‌های هند و اروپایی انتشار داد. بوپ مقید بود که از نظر علمی تحقیقات خود را به خارج از اروپا هم تسری بدهد. اصطلاح زبان‌های هند و ژرمنی که قبلاً توسط خاورشناس آلمانی مقیم پاریس، ژول کلاپروت، (133) رواج پیدا کرده بود، در نزد پوپ که گویی برای زبان‌شناسی و گرامر تطبیقی آفریده شده بود، معنای دیگری داشت، هر چند ژول مول (134) نیز از آن به تواتر در انجمن آسیایی پاریس و به هنگام ارائه‌ی گزارش‌های سالانه استفاده می‌کرد. در هر حال، بوپ در فکر زبان‌های هندو اروپایی بود تا بتواند نظریه‌‌هایش را از طریق گرامر تطبیقی و در شش بخش مجزا و تحت عنوان دستورزبان تطبیقی زبان‌های سانسکریت؛ زند؛ ارمنی؛ یونانی؛ لاتینی؛ اسلاوی کهن؛ گوتیک؛ آلمانی؛ لیتوانی؛ سِلتی؛ پروسی کهن و آلبانیایی (برلن، 1833-1852م.) ارائه کند.
ژول مول، در ادامه‌ی گزارش سالانه‌ی مورخ 13 ژوئن سال 1853 م. خود با شدت و حرارت زیاد می‌گوید: «فکر نمی‌کنم که هرگز کتابی که تا این حد به پیشبرد علوم تاریخی کمک بکند وجود داشته باشد. آقای بوپ ابداع کننده‌ی این روش که به خوبی توانسته از آن چنین استفاده‌ی زیبایی بعمل آورند؛ نیستند؛ لازم است افتخار آن را برای آقای گریم گذاشت؛ یعنی اولین فردی که قوانینی را که بر اساس آن‌‌ها زبان‌های این خانواده عوض می‌شوند و تغییر می‌یابند، مقرر کردند؛ اما در دستان آقای بوپ و از طریق استعمال هوشمندانه‌یی که بر همه‌ی زبان‌های این خانواده اعمال کردند، بخاطر ظرافت روش‌هایی که بکار گرفتند، بخاطر خردمندی که داشته‌اند تا از مشکل بزرگ سوژه‌ی خود احتراز کنند، آن هم با ظرافت تمام، این روش به ابزاری قدرتمند و دقیق و غیر قابل قیاسی تبدیل شده است» (همان: 513).
اگر از منظر تاریخی، راسک، بوپ و بورنوف، زبانشناس؛ به معنای ساختار جدید آن بودند، در اواخر قرن نوزدهدم میلادی تحولات چند گانه‌یی فقط با یک فرد تحقق یافت. فردینان دوسوسور.(135) وی، با پیگیری تحقیقات پیشینیان خود و با بنیانگذاری زبان‌شناسی تاریخی، روش‌شناسی جدیدی را ارائه کرد که به «زبان‌شناسی عمومی» (136) منتهی و این زبان‌شناسی هم در نهایت به معناشناسی (137) منجر شد. بدینسان تحولات پی در پی قرن نوزدهم میلادی از طریق بررسی تطبیقی زبان‌های هند و اروپایی که مول آن را «مشکل بزرگ سوژه» نامیده بود، معرف اهمیت جایگاه خاورشناسی از قرن شانزدهم میلادی است که فیلولوژی زمینه‌ساز آن بوده است. در ادامه با فاصله‌ی کوتاهی خاورشناسی علمی با معیار‌های جدید، موجب درخششی استثنایی شد و مشعل علم را به زبان‌شناسی سپرد.

نتیجه‌گیری
فیلولوژی در قرن شانزدهم میلادی با کنجکاوی درباره‌ی زبان‌های شرقی و مطالعه درباره‌ی ادبیات شرق و استفاده از آن‌‌ها در علم الهیات رواج نسبی یافت و به پیروی از آن، اولین فیلولوگ‌‌ها هم خاورشناسی بودند که در صدد نگارش دستور زبان و فرهنگ‌های لغت برای طالبان علم و نیز برای علاقه‌مندان آن بر آمدند؛ اما خویشاوندی زبان‌‌ها توسط اومانیست‌‌ها و سپس جدید در این زمینه، راه جدید را فرا روی محققان اروپایی گشود. آلمانی‌‌ها با سعی وافر در زمینه‌ی خویشاوندی زبان‌‌ها بکار پرداختند ودر پی آن گرامر عمومی جای خود را به گرامر تطبیقی داد و از آن میان خاورشناسی لائیک؛ یعنی بررسی ادبیات شرقی، بعنوان یک موضوع مستقل مورد مطالعه و به دور از رابطه‌ی آن با علم الهیات، به منصه‌ی ظهور رسید؛ اما موفقیت‌های فرانتس بوپ آلمانی درباره‌ی دستور زبان تطبیقی و اعمال آن در زبان‌های هند و اروپایی، در اواسط قرن نوزدهم میلادی، ابتدا به خاورشناسی علمی و سپس به دستاورد بزرگ آن، زبانشناسی، منجر شد. در طول تحولات چهار قرنی این فرایند، فرهنگ و تمدن ایران موجب بیشترین کنجکاوی‌‌ها برای ایرانشناسان شد و نیز بیشترین نتایج علمی را برای دنیای علم به ارمغان آورد.

 

نمایش پی نوشت ها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه تهران/ پژوهشکده‌ی زبان ملل (ReCeLLT)
2. Vienne.
3. Clément V.
4. Latran.
5. Maronites.
6. Théséé Ambroise (1469-1539).
7. Léon X.
8. Bologne.
9. Venise.
10. Philologue.
11. Guillaume Postel (1510-1581).
12. lntroduction aux langues chaldéénne, syriaque, armémienne, etc, Pavie, 1539.
13. Collége de France.
14. Francois I
15. Protestanisme.
16. Congréation de la propagation de la foi.
17. André Du Ryer.
18. Gilbert Gaulmain (1585-1665).
19. Biog Didot.
20. Paul Colomiés, Gallia orientalis (La Haye, 1665).
21. Jean-Henri Hottinger (1620-1667).
22. Jacob Goluis (1569-1667).
23. Job Ludolf (1624-1713).
24. Jean-Baptiste Tavernier (1605-1689.
25. Jean-Chardin (1643-1713)
26. Jeane de Thévenot (1633-1667).
27. Adam Olearius (1603-1671).
28. Philologie comparée.
29. Franciscus Raphelengius (1539-1597).
30. Cimmerians.
31. Justius Lepsius (1547-1606).
32. Joseph Scaliger (1540-1609)
33. Johann Elichmann (1601-1639).
34. Joseph von Hammer (1774-1856).
35. Les Mines de l'Orient (Fundgruben des Orients).
36. (mines de l'@ rient, t) (M. O., t. 6 (1818), et 390-391) pp. 163-178.
37. Loewenklau (Leunclavius).
38. Pedro Teixeria.
39. Cotolendi.
40. Histoire des rois de Perse (Paris, 16812-vol).
41. Thomas Erpenius (1584-1627).
42. Barthélemy d'Herbelot (1625-1695).
43. Bibilothéque orientale (Paris-1697).
44. Antoine Galland (1646-1715).
45. Encycolpédie de l'lslam.
46. AthanaseKircher (1601-1680).
47. Lingua Aegyptiacarestitua (Rome-1643).
48. Jean-Francois Champollion (1790-1832).
49. Pietro Della Valle (1586-1652).
50. Claude Peiresc (1580-1637).
51. Francois de Mesgnien (Menniski) (1623-1698).
52. Giambattista Podesta.
53. Biog. Didot.
54. Edmond Castel (1606-1685).
55. Factorerie (=Comptoir).
56. Edward Pocock (1604-1691).
57. Thomas Hyde (1636-1703).
58. William Jones (1747-1794).
59. Abraham Wheloch (1593-1653).
60. Le Pere Ange de Saint. Joseph.
61. Joseph Laazar.
62. lsaac Casaubon (1595-1614).
63. Seuproverbiorum Arabicorum (1615).
64. Grammatica Arabica, etc. (1613-1614).
65. Albert Schultens (1684-1750).
66. Jean-Louis Burchhardth (1784-1817).
67. Jean-Michel Wansleben (1635-1679).
68. Levinus Warner (1618-1665).
69. Legatum Warnerianum.
70. lexicon Arabico-Latinum, etc. (1653)
71. Jean-Baptiste Colbert (1619-1683).
72. Francois-Petis de La Croix (1653-1713).
73. Jean Otter (1707-1748).
74. Jean-Frédéric de Maurepas (1701-1781).
75. Ernst.
76. Saxe. Gotha.
77. Athos.
78. A. Allacci.
79. Jean-David Michaelis (1717-1791).
80. Halle.
81. «Centre des missionnaires protestants pour l' Asie«
82. Bâle.
83. Johann-Hartwig-Ernst Bernstroff (1712-1772).
84. Frederic V (1723-1766).
85. Questions a une societe de savants qui partent pour l'Arabie (Francfort, 1762).
86. De l' lnfluence reciproque des langues sur les opinions des hommes (Breme, 1762).
87. Carsten Neibuhr (1733-1815).
88. Antoine-lsaac Silvestre de Sacy (1758-1838).
89. Jervis.
90. Christian VII (1766-1808).
91. Johann-Friedrich von Struensee (1737-1772).
92. Histoire de Nader Chah, connu sous le nom de Thamaskuli Khan, empereur de Perse traduite du Persan par ordre de sa Majesté le Roi de Danemark avec des notes chronologiques, historiques, géographiques, et un traité sur la poésie orientale par William Jones..., Londres, 1770.
93. Napoléon Bonaparte.
94. Les Mille et un Jours (Paris, 1710-1712,5 vol).
95. Johann-Jakob Reiske (1716-1774).
96. Gotthold-Ephraim Lessing (1729-1781).
97. Ecole des Langues orientales vivantes.
98. Wolfgang von Goethe (1749-1832).
99. Karl-August von Platen-Hallermünde (1796-1835)
100. Freidrich Ruckert (1788-1866).
101. Les Encyclopédistes
102. Etudes iraniennes=lranologie.
103. La Compagnie des lndes.
104. Abraham-Hyacinthe Anquetil-Duperron (1731-1805).
105. Zend-Avesta, ouvrage de Zoroastre, traduit en francais sur l'original zend...., Paris, 1771,3 vol.
106. Voltaire (1694-1778).
107. Edward Browne.
108. Johann-Friedrich Kleuker, Zend-Avesta. Zoroasterslebendiges Wort....,Riga, 1777-1789, 5 vol.
109. Coptologue.
110. Egyptologue.
111. Egyptologie.
112. Orientalist.
113. Orientalist.
114. orientalisme.
115. Academie des lnscriptions et Belles-Lettres.
116. Epigraphie.
117. Numismatique.
118. Philologie comparée.
119. Grammaire comparéé.
120. Georg-Friedrich Grotefend (1775-1852).
121. Eugéne Burnouf (1801-1852).
122. Christian Lassen (1800-1876).
123. Antoine-Léonard de Chézy (1773-1832).
124. Franz Bopp (1791-1867).
125. Ecole Normale supérieure.
126. Européocentrisme.
127. Charles-Benoit (Hase) (1864-1780).
128. Biog, Didot.
129. Wilhelm von Humboldt (1762-1835).
130. Erasme-Christian Rask (1787-1832).
131. Jacob-Ludwig-Carl Grimm (1785-1863).
132. Loi de Grimm.
133. Jules Klaproth.
134. Jules Mohl (1800-1876).
135. Ferdinand de Saussure (1857-1913).
136. Linguistique générale
137. Sémilolgie.

نمایش منبع ها:
- الگود، سیریل؛ تاریخ پزشکی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه‌ی باهر فرقانی، تهران: امیر کبیر، چاپ دوم، 1371.
- اولئاریوس، آدام؛ سفرنامه‌ی آدام اولئاریوس (ایران عصر صفوی از نگاه یک آلمانی) ترجمه‌ی احمد بهپور، تهران: انتشارات ابتکار نو، 1385.
- بدوی، عبدالرحمان؛ فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه‌ی شکرالله خاکرند، قم: دفتر تبلیغات اسلامی؛ مرکز انتشارات، 1375.
- براون، ادوارد؛ تاریخ ادبی ایران، ترجمه‌ی علی پاشا صالح، تهران: امیر کبیر، چاپ سوم، 1356.
- دانشگاه کمبریج؛ تاریخ ایران: دوره‌ی صفویان، ترجمه‌ی یعقوب آژند، تهران: جامی، 1380.
- پتی دولا کروا، فرانسوا؛ الف الفهار یا هزار و یک روز، ترجمه‌ی محمد حسن کمال الدوله‌ی قاجار محمد کریم خان قاجار، تهران: امیر کبیر، ادیبه، 1329.
- زرین کوب، عبدالحسین؛ نه شرقی، نه غربی، انسانی، تهران: امیر کبیر، 1353.
- گروه مؤلفان و مترجمان؛ فرهنگ خاورشناسان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جلد‌های 1-3، 1376-1386.
- ماسه، ‌هانری؛ تحقیق درباره‌ی سعدی، ترجمه‌ی غلامحسین یوسفی و محمد حسن مهدوی اردبیلی، تهران: توس، چاپ دوم، 1369.
- متی، رودی؛ کدی، نیکی؛ ایرانشناسی در اروپا و ژاپن، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران: انتشارات بین‌المللی الهدی، 1371.
- نیبور، کارستن؛ سفرنامه‌ی کارستِن نیبور، ترجمه‌ی پرویز رجبی، تهران: انتشارات ایرانشناسی، 1390.

- Barthold, V. - V. (1947), La decouverte de l'Asie.Historie de l'orientalisme en Europe et en Russie.Traduit du russe par B. Nikitine, Paris, Payot,
- Hammer, Joseph von (1818), «Nachtragaunachsten Verwandtschaft der deutschenundpersischen Sprache, etc.». Mines de l'Orient, t. 6, 163-178; 390- 391.
-La Petit Robert des noms propres, Rédaction ditigée par Alain Rey, La Robert, 2010.
- Mohl, Jules (1879), Vingt- sept ans d' histoire des études orientales. Paris,t. I.
- Nouvelle Biographie générale (....) par MM. Firmin - Didot frères, sous la direction de M. F. Hoefer. Paris, 1860, 46 vol.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1394)، مطالعات ایرانشناسی، دکتر رویا خویی، تهران: بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول.